.

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

شعر امام زمان عج

شعر امام زمان عج

افسوس که عمري پي اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم
پس سعي نموديم که ببينيم رخ دوست
جان ها به لب آمد، رخ دلدار نديديم
ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر
آبي به جز از خون دل خود نچشيديم
اي بسته به زنجير تو دل هاي محبّان
رحمي که در اين باديه بس رنج کشيديم
چندان که به ياد تو شب و روز نشستيم
از شام فراقت چو سحر گه ندميديم
اي حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غير خيال تو رهيديم
اي دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بديديم و بسي طعنه شنيديم
شمشير کَجَت، راست کند قامت دين را
هم قامت ما را که ز هجر تو خميديم

1 نظرات:

اسماعیل ۹ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۸  

سلام حاجی ما حرف دل زیاد داریم اما تو این موقعیت نمیشه گفت فقط اومدیم ببینیم وبلاگتان در چه حالیه
خوشبختانه در وضعیت مناسبیه به ما هم سر بزن
به امید دیدار

ارسال یک نظر

حرف دلت رو بنویس ایمیلتم بگذار تا بتونم جوابتو بدم

  © مسافر کربلا تم خاکریزبوسیله khakreez.blogspot.com 2010

Back to TOP