خدايا ! ببين که اسطوره هاي شهادت چگونه حيات را به بازي گرفته اند مرگ به اسارتشان در آورده است سرمست عشقند ، عشق خدائي، ببين که با پرتاب آيه آيه وجودشان در بستر جاري زمان چگونه حيات را تفسير ميکند.
خدايا سرودشان را شنيدي« انالله و انااليه راجعون» ، فريادشان را شنيدي
« نصرمن الله و فتح غريب» آوايشان را شنيدي « لااله الاالله » نجواشان را شنيدي ، « فباي آلا ربکما تکذبان» زمزمه شان را شنيدي
« فقاتلو ائمة الکفر» نامشان موحد، کتابشان قرآن ، پيامشان ايمان ، جرمشان قيام ، راهشان اسلام ، رهبرشان امام ، سلاحشان وحدت ، درسشان جهاد، سرمايه شان تقوي، مقصدشان شهادت ، معبودشان الله ، فرمانده شان روح الله . يارانمان ، يارانمان ، آري يارانمان را ربودند که تنها بوديم تنها تر شديم ، مهاجران رفته اند و بي انصار شده ايم ،
خدايا ، به ابرها بگو بگريند ، به کوهها بگو بشکافند؛ به درياها بگو بخروشند ، به طوفانها بگو بشتابند ، به رودها بگو بنالند،
چشمه ها را بگو بجوشند، به آسمان بگو ببارد، بزمين بگو بگريد ، به خورشيد بگو نتابد ،به ماه بگو نيايد ، به ستاره گان بگو نمانند ،
به همه بگو اشک بريزند ، آري اشک بريزند ، اي جنگ ، اي دريا ، اي سرودها اي قله ها، اي رودها، اي چشمه ها ، اي دشتها، اي بيشه ها ، از چشم خود جاري کنيد سيرابها جاري کنيد، خونابه ها جاري کنيد.
خدايا ، به درختها بگو که برگهايشان را فرو ريزند
به عقابها بگو که به سوگ يارانمان نشينند به پرنده گان بگو پرهايشان را بخون شهيدان رنگين کنند ، به کبوتران بگو پيام خونرا به خطه ستم کشان برسانند .
خدايا ، باز هم به فرشتگانت بگو که « اني اعلم ما لا تعلمون » فلسفه آفرينش را در کربلاي خوزستان نشانشان ده .
خدايا ، باز هم به فرشتگانت بگو که خليفه گانت را در زمين ببينند،
آري «تقوي و عشق را و ايمان را » ايثار و جهد و تلاش و خون جوانان را « يکجا نشانشان ده » .
خدايا ، به محمد (ص) بگو که پيروانش حماسه آفريدند ،
به علي(ع) بگو که شيعيانش قيامت بپا کرده اند،
به حسين(ع) بگو که خونش همچنان در رگها ميجوشد.
بگو که از آن خونها که در دشت کربلا زمين ريخت سروها روئيد، ظالمان سروها را بريدند اما باز همه سروها روئيد،
بگو که آن خونها از « خرداد خون داد » تا « شهريور شهيد » بر ژاله شد ،
بگو که دستهاي عباس(ع) بر پيکر من آويخته است،
بگو که آن خونها به جانان ريخته است و بگو که قاتلان همچنان خونمان را مي ريزند اما ... باز هم لاله مي رويد .
خدايا، ميداني که چه مي کشيم ، پنداري که چون شمع ذوب ميشويم ، آب ميشويم . ما از مردن نمي هراسيم ، اما مي ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند ، و اگر نسوزيم هم که روشنائي مي رود و جاي خود را دوباره به شب مي سپارد، چه بايد کرد از يک سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم، و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند ، هم بايد امروز شهيد شويم فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود. عجب دردي ، چه ميشد امروز شهيد ميشديم و فردا زنده مي شديم تا دوباره شهيد شويم. آري همه ياران سوي مرگ رفتند ، در حاليکه نگران فردا بودند.
خدايا نکند وارثان خون اين شهيدان در راهشان گام نزنند.
خدايا ، نکند شيطانهاي کوچک با خون اينها"(شهيدان)" خان شوند ، نکند جانمايه ها براي به مايه هاي دون سرمايه مقام شود ، نکند ميوه درخت فداکاري اينها را صاحبان رياکاري بچينند، نکند ثمره جنگ يارانمان به چنگ فرصت طلبها افتد، نکند خونين کفنان در غربت بميرند تا قدرت طلبها کام گيرند . با شما هستم اي ابن الوقتها، انقلابيون بعد از انقلاب؛ سرمايه داران ، زراندوزان ،
مستکبرين ، فئودالها،خوانين؛ غربزدهها ، منورالفکران ،انحصارطلبها؛اسلام پناهان؛قشريون؛خمره هاي قدرت؛ ميوه چينها، راحت طلبها، زخم زبان زنها، منافقين ،التقاطيون؛ اي کسانيکه تا ديروز نمي دانستيد که سياست را با (س) مي نويسند يا با (ص) ،
اي جرياناتي که جز به خود و هواي نفس ، ديگران را نمي شناسيد، و همواره بر چسب مي زنيد ، غيبت ميکنيد و شهيدان را متهم به کفر کرديد. خدايا ، آيا ميخواهند از خون شهيدان نردبان قدرت و پست و مقام براي خود بسازند،
نکند که .....نه،نه.خدايا، هرگز ، اينها که گفتم کفر است؛ مگر ميشود خون حسينيان پايمال شود ، مگر ميشود علي اکبر و
ابوالفضل و علي اصغر بميرند،"مگر شهيدان زنده نيستند" ، نه، نه، هرگز، آنها همواره زنده اند، جاويدند، زيرا شهيدند و شهيد يعني حي حاضر ، ناظر و حضور در تمامي صحنه هاي حق و باطل.
Read more...