.

۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

شعر شهید علمدار

ای کاش رنگ شهر بازیم نمیداد !
ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود

احوال ما با حالت نی ها هم صدا بود
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد
این نامرادی شیوه مردم نمی شد
ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد
در جبهه یا زهرا(س) مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم
حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگها دورم ز وادی محبت
با یک دل خسته زنیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته
از بخت بد، درب شهادت گشته بسته
من ماندم و متن وصیت نامه پیرجماران
من ماندم و شرمندگی از روی یاران
من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش
من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم
آن معنویتهای جنگ از یاد بردم
خود را به انواع گنه آلوده کردم
در راه ناحق کوششی بیهوده کردم
از دفتر دل نام الله پاک کردم
دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
اکنون پشیمان آمدم با این
یا رب نظر کن جرم و عصیانم ببخشا
شهید سید مجتبی علمدار

4 نظرات:

ریحانه ۲۰ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۰۴  

حرف دلم اینه که این شعر واقعا از دل برخواسته و بر دل من نسشته....گریه
http://daftaresorkh.persianblog.ir/

بیدل,  ۲۷ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۱۷  

به نام خدا
سلام
به خونهی کوچولوی منم سر بزنین
http://alamdaarehossein.blogfa.com/
(به هوای او)
یا علی
بیدل

ناشناس,  ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰:۰۰  

ای کاش می شد با خودش حرف دل می گفتم و نظرم را می گفتم

ارسال یک نظر

حرف دلت رو بنویس ایمیلتم بگذار تا بتونم جوابتو بدم

  © مسافر کربلا تم خاکریزبوسیله khakreez.blogspot.com 2010

Back to TOP